English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (7862 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hammer hard U چکش خورده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
beaten U چکش خورده فرسوده
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
withered U چروک خورده
wound U پیچ خورده
wounding U پیچ خورده
wounds U پیچ خورده
craven U شکست خورده
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
chiselled U چوب اسکنه خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
impacted U باهم جوش خورده
messy U بهم خورده
stamped U تمبر خورده
group U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups U طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
indisposed U بهم خورده
chopper U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
choppers U توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
little U خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
failure U شکست خورده
failures U شکست خورده
underdog U سگ شکست خورده
underdogs U سگ شکست خورده
rancid U باد خورده فاسد
grubbier U کرم خورده
grubbiest U کرم خورده
grubby U کرم خورده
lost U شکست خورده گمراه
callous U پینه خورده
corrosion U خورده شدن
turkey U شکست خورده
turkeys U شکست خورده
struck U بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
kaput U کاملا شک ست خورده
deluded U فریب خورده
knock knees U زانوی کج زانوی پیچ خورده
moth eaten U بید خورده
moth-eaten U بید خورده
cleft U ترک خورده
clefts U ترک خورده
clift U ترک خورده
picked U کلنگ خورده
worm-eaten U کرم خورده
wormy U کرم مانند کرم خورده
cancelled U قلم خورده
dislocated U بهم خورده
grounded U توپ به زمین خورده
swept U پیچ دار پیچ خورده
eaten U خورده
eaten U خورده شده
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
acid corrosion of concrete U خورده شدن بتن بوسیله اسید
aggresive U خورده شده
belly pinched U گرسنگی خورده
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
bound barrel U لوله تاب خورده
butt welded U از سر جوش خورده
carious U کرم خورده
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
circus catch U گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
coated chippings U خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
corrodible U خورده شدنی
crackly U چین خورده
crimpled U چوروک خورده
crossed out U قلم خورده
cut in U چاک خورده شکافته
deep dyed U زیاد رنگ خورده
dehiscent U ترک خورده
distempered U بهم خورده
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
engrained U پینه خورده
folded picture U تصویر تا خورده
foul anchor U لنگر تاب خورده
foul hawse U زنجیرها تاب خورده اند
fretted by rust U زنگ خورده
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
fusion principle U اصل ترکیبات جوش خورده
gyrus U برامدگی چین خورده مغز
hard handed U دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
i have caught a thorough chill U سرمای حسابی خورده ام
incorrodible U خورده نشدنی سائیده نشدنی
indurate U پینه خورده کردن
ingrain U رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
interwrought U بهم جوش خورده
inure or en U پینه خورده کردن
irriguous U اب خورده
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
it was eaten U خورده شد
jiggly U تکان خورده
Other Matches
twisty U پیچ خورده
thrawart U پیچ خورده
tetched U بهم خورده
teched U بهم خورده
vermiculate U کرم خورده
writhen U تاب خورده
writhen U پیچ خورده
worm eaten U کرم خورده
symphsis U عضوجوش خورده
kinky U پیچ خورده
puckery U چین خورده
plicated U چین خورده
patsy U فریب خورده
on oath U قسم خورده
mussy U بهم خورده
mildewy U باد خورده
maggoty U کرم خورده
stickit U شکست خورده
starveling U گرسنگی خورده
kinky U گره خورده
brushed U شانه خورده
These shoes dont fit me. U زنگ مدرسه خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
patsy U شخص گول خورده
to be deluded U فریب خورده بودن
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
to be fooled U فریب خورده بودن
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
thraw U پیچ خورده دررفته
cat gets one's tongue <idiom> U گربه زبونش را خورده
weldment U چیز جوش خورده
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
Are you daft ? U مگر مغز خر خورده ای ؟
I have a cold. U من سرما خورده ام. [پزشکی]
spun glass U شیشه تاب خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
rolled glass U شیشه نورد خورده
to sprain one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
weldment U قطعات بهم جوش خورده
a man in his forties U مرد چهل و خورده ساله
Our business has become tangled up. U کارمان پیچ خورده است
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
Like a bear with a sore head. U مثل گرگ تیر خورده
to twist one's ankle U پیچ خورده شدن قوزک پا
Chartered ( certified public ) accountant . U حسابدار قسم خورده ( مجاز )
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
With a long face . U با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
He refused to acknowledge defeat . U قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere. U یک جای کار گره خورده است
macadam blinding U خورده سنگ بخورد راه دادن
tailfly U طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived U فریب نفس خورده خود فریفته
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
vulcanite U لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
quaternion U ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
swallow tail coat U جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
Which son of a bitch (son of a gun)did it? U کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
littleneck clam U نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
short round U فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
jungle gym U چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
snick U توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
swiple U قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
The deal is off. Forget it . That doesnt count . U مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
plisse U طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt U بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
closed back U بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com